چندماه پیش گپی درباره محتوا زدیم و حاصل این گفتگو در نشریه شناسه منتشر شد، سوالهای ساده محتوایی که معتقدم جوابهایی ساده ندارن …
مطالب بلاگ
این مطلب حدود ۳ ماه پیش در وب سایت ITiran منتشر شد، آن زمان ۳ ماه بود که از موبایل بعنوان ابزار دسترسی لحظهای استفاده نمیکردم، و الان که در وب سایت شخصی بازنشر میکنم همچنان موبایلم در وضعیت Flight mode است و از این تصمیم بیش از ۶ ماه میگذرد …
این روزها با پدیدهای در بازاریابی محتوایی روبرو هستیم که اسم آنرا “داعش تخصصی” گذاشتهام. پدیدهای که چندان هم جدید نیست، قبل از آن در برندینگ، بازاریابی، فرهنگ سازمانی و سایر موضوعاتی که به نوعی با “تفکر طراحی” مرتبط بودهاند نیز، دیده شده است.
بازیافت را میتوانیم از نگاهی بالاتر نگاه کنیم، کلمه Reduce یا کاهش دادن کمک میکند تا جهت درستی را برویم، کاهش دادن انرژی، کاهش دادن زمان و …، برای این کاهش دادنها دو روش کلی را میتوانیم انتخاب کنیم، Recycle و UpCycle. بازیافت و بازمحصول. البته احتمالا کلمه بازمحصول معادل درستی برای واژه Upcycle نباشد اما احساس میکنم برای بخاطر سپاری مفهوم آن خیلی هم بیارتباط نیست.
انتخاب کلمات، جملهنویسیها و … تنها یک بخش از کپیرایتینگ یا اثربخشنویسی هستند، برای اثربخشنویسی لازم است مفهوم یا Concept را استخراج کنیم، بعد به سراغ کلمات برویم، برای کوتاهنویسی از کلمات دنبالهدار و کلمات در سایه استفاده کنیم، و بعد بر روی استایل نوشته خود کار کرده و لحن و صدایی که در محتوای خود استفاده کردهایم را اصلاح کنیم.
مخاطب شبیه این نمادهای انسانی که ترسیم میکنیم نیست، شبیه کلمات کلیدی دانشجو، ۲۵ ساله و دارای درآمد متوسط هم نیست، مخاطب هر روز زندگی میکند، کار میکند، دغدغههای ذهنی داشته و برای حل مشکلاتش تلاش میکند، میتوانیم مخاطب را خطی، بدون حرکت و بدون جان تصور کنیم، و میتوانیم در برنامهریزی بازاریابی محتوایی مخاطبی زنده را تجسم کنیم که هر روز از حالش باخبریم … وقتی سوال میکنم مخاطب کسب و کار شما چه کسی است؟ افراد زیادی هستند که تازه به مخاطب فکر میکنند و در همان لحظه با توجه به تجربهای که دارند کلمات کلیدی را پشت سر هم بعنوان مخاطب معرفی میکنند، که چیزی شبیه این جمله میشود: دانشجویان ۱۸ تا ۲۵ ساله که درآمد متوسطی دارند و در تهران زندگی میکنند.
اینستاگرام وارد روزمرگی زندگی شد و به طرز جالب یا بهتر است بگویم عجیبی رفتار عکس انداختن با موبایل را شکل داد، تحلیل های مختلفی از چرایی شکل گیری اینستاگرام کردهاند، اینستاگرام در فضای مناسب و زمان درستی ورود کرد و توانست خلاء هنرنمایی و خود ابرازی کاربران موبایل را پرکند … اینستاگرام به نوعی پاسخگوی نیاز همیشه سرکوب شده خاطره نویسی است، و امروز با بی حوصلگی کاربر هم سازگار است، نیازی به نوشتن و زمان زیادی نیست، یک عکس و در بهترین حالت چندخطی نوشته و دکمه ای که بار ارسال کردن را بر دوش میکشد.
وب سایت های خوشمزه، بی مزه و بد مزه وب سایت هایی که معمولا به آنها سر میزنید را در ذهن خود مرور کنید، چرا به آنها سر می زنید؟ اگردلیل شما چیزی شبیه این است که فلان وب سایت اطلاعاتی درباره جدیدترین های فناوری اطلاعات در اختیارتان قرار میدهد، سوال دیگری از شما می پرسم، وب سایت دیگری نیست که چنین اطلاعاتی را ارائه کند؟ پس چرا آن وب سایت خاص را برای در جریان بودن انتخاب کرده اید؟
چند روز پیش شخصی بنام Devorise Dixon پستی در فیس بوکش منتشر می کند : “فست فود نخورید، من دیروز به KFC رفتم و یه مرغ ۳ تیکه سفارش دادم، یکی از تکه ها خیلی سفت و مثل لاستیک بود، همین باعث شد که بیشتر بهش دقت کنم، وقتی بیشتر دقت کردم دیدم شکلش شبیه یک موشه و تازه دم هم داره و …”
محتواهای زیادی تولید میشه، گاها با زحمت زیاد، و اونطوری که انتظار داریم خواننده ای نداره، هزینه تولید محتوای ارزشمند بالا رفته و دغدغه ارائه دهنده های محتوا بیشتر و بیشتر شده
شبکه های اجتماعی